آیات کتاب مقدس در موضوعمباحث خداوند برکت بیا همانطور که هستی احکام لعنت نعمت مالی اراده آزاد فضل خدا عشق خدا خواست خدا خدا (زمان) هرگز ترکت نخواهم کرد معجزات نام خدا پیشنهادات به خدا برنامه ها از گناه نجات یافت ترینیتی زمان عشق بی قید و شرط ویروس ها / بیماری ها خدا کیست شخصیت خوب پذیرش ممتنع مسئوليت جسارت مراقبت پاکیزگی تعهد اعتماد به نفس قناعت شجاعت / شجاع رحم و شفقت - دلسوزی انضباط ایمان ممنون مهمان نوازی فرومایه / فروتنی صادقانه افتخار و احترام تمامیت مهربانی عشق فروتنی رحمت صبر تقدیس خود کنترلی اعتماد شخصیت بد خشم خیانت قلدری تلخی شکایت تعارض ترس احمقانه منافق حسادت داوری تنبل غرور انتقام / انتقام غرور خشونت گناهان سقط جنین اعتیاد زنا ارتداد فحش دادن طلاق حسادت زناشویی شکم پرستی شایعات طمع نفرت شهوت دروغ گویی استمناء پیشگیری سرقت زندگی پیری حیوانات فرزندخواندگی روز تولد زیبایی تنها بودن افراد دوستیابی مرگ افسردگی ناامیدی تشخیص ورزش اخلاق روزه داری پیدا کردن عشق تمرکز خانواده غذا گناهکار سلامتی خوشبختی جهنم ناباروری از دست دادن شغل ضرر - زیان بیماری روانی موسیقی ازدواج اولو قرار دادن خدا درد والدین تقلا ارتباط جنسی آزمایش های وسوسه آیات برای مردان آیاتی برای زنان جنگ ثروت بیوه ها کلیسا حضور در کلیسا تولد عیسی آزار و اذیت کلیسا دیوها معلمان دروغین رفتن به بهشت روح القدس مسیح در کتاب مقدس شبان ستایش خدا مثلهای عیسی پنطیکاست صحبت به زبانها دهم عبادت نقش زنان اسرار بیگانگان سرطان سرنوشت دایناسورها اژدها رویاها زمین مسطح یا گرد غولها در کتاب مقدس آینده روزهای گذشته تکشاخ فرشته ها و شیاطین فرشته ها فرشتگان بلزوبوب شیاطین نگهبان فرشتگان لوسیفر جادوگر / جادو علائم ریاضی شماره ۳ شماره ۵ شماره ۷ شماره ۸ شماره ۱۰ اضافی الکل فراوانی عمل شنیع قلب شکسته ادم خواری مجازات مرگ مواد مخدر شر احساسات هالووین کمک به فقرا سقط جنین پلیس سوراخ / گوشواره چند همسري احیاء غمگینی علوم پایه دفاع از خود برده داری خودکشی کردن استعداد خال کوبی کار کن کلیسا: [تولد عیسی] متی ۱:۱۸-۲۳[۱۸] واقعۀ تولد عيسی مسيح به اين شرح است: مريم، مادر عيسی كه در عقد يوسف بود، قبل از ازدواج با او، بوسيلۀ روحالقدس آبستن شد. [۱۹] يوسف كه سخت پایبند اصول اخلاق بود، بر آن شد كه نامزدی خود را بهم بزند، اما درنظر داشت اين كار را در خفا انجام دهد تا مبادا مريم بیآبرو شود. [۲۰] او غرق در اينگونه افكار بود كه بخواب رفت. در خواب فرشتهای را ديد كه به او گفت: «يوسف، پسر داود، از ازدواج با مريم نگران نباش. كودكی كه در رَحِم اوست، از روحالقدس است. [۲۱] او پسری خواهد زاييد، و تو نام او را عيسی (يعنی نجات دهنده) خواهی نهاد، چون او قوم خود را از گناهانشان خواهد رهانيد.» [۲۲] و اين همان پيغامی است كه خداوند قرنها قبل به زبان نبی خود «اشعيا» فرموده بود: [۲۳] «بنگريد! دختری باكره آبستن خواهد شد و پسری بدنيا خواهد آورد، و او را عمانوئيل خواهند ناميد.» (عمانوئيل بزبان عبری به معنی «خدا با ما» است.) لوقا ۲:۷-۲۱[۷] و نخستين فرزند خود را كه پسر بود، بدنيا آورد و او را در قنداقی پيچيد و در آخوری خوابانيد، زيرا درمسافرخانۀ آنجا برای ايشان جا نبود. [۸] در دشتهای اطراف آن شهر، چوپانانی بودند كه شبانگاه از گلههای خود مراقبت میكردند. [۹] آن شب، ناگهان فرشتهای در ميان ايشان ظاهر شد و نور جلال خداوند در اطرافشان تابيد و ترس همه را فرا گرفت. [۱۰] اما فرشته به ايشان اطمينان خاطر داد و گفت: «نترسيد! من حامل مژدهای برای شما هستم، مژدهای مسرتبخش برای همۀ مردم! [۱۱] و آن اينست كه همين امروز مسيح، خداوند و نجاتدهندۀ شما، در شهر داود چشم به جهان گشود. [۱۲] علامت درستی سخن من اينست كه نوزادی را خواهيد ديد كه در قنداق پيچيده و در آخور خوابانيدهاند.» [۱۳] ناگهان گروه بيشماری از فرشتگان آسمانی به آن فرشته پيوستند. آنان در ستايش خدا، میسرائيدند و میگفتند: [۱۴] «خدا را در آسمانها جلال باد و بر زمين، در ميان مردمی كه خدا را خشنود میسازند، آرامش و صفا برقرار باد!» [۱۵] چون فرشتگان به آسمان بازگشتند، چوپانان به يكديگر گفتند: «بياييد به بيتلحم برويم و اين واقعۀ عجيب را كه خداوند خبرش را به ما داده است، به چشم ببينيم.» [۱۶] پس با شتاب به بيت لحم رفتند و مريم و يوسف را پيدا كردند. آنگاه نوزاد را ديدند كه در آخوری خوابيده است. [۱۷] چوپانان بیدرنگ ماجرا را به گوش همه رساندند و سخنانی را كه فرشته درباره نوزاد گفته بود، بازگو كردند. [۱۸] هر كه گفتههای آنان را میشنيد، حيرتزده میشد. [۱۹] اما مريم، تمام اين رويدادها را در دل خود نگاه میداشت و اغلب دربارۀ آنها به فكر فرو میرفت. [۲۰] پس چوپانان به صحرا نزد گلههای خود بازگشتند و خدا را سپاس میگفتند بسبب آنچه مطابق گفتۀ فرشتگان ديده و شنيده بودند. [۲۱] در روز هشتم تولد نوزاد، در مراسم ختنۀ او، نامش را عيسی گذاشتند، يعنی همان نامی كه فرشته پيش از باردار شدن مريم، برای او تعيين كرده بود. متی ۲:۱-۱۲[۱] عيسی در زمان سلطنت «هيروديس»، در شهر «بيت لحم» يهوديه بدنيا آمد. در آن هنگام چند مجوسِ ستارهشناس از مشرق زمين به اورشليم آمده، پرسيدند: [۲] «كجاست آن كودكی كه بايد پادشاه يهود گردد؟ ما ستارۀ او را در سرزمينهای دوردست شرق ديدهايم و آمدهايم تا او را بپرستيم.» [۳] وقتی اين مطلب به گوش هيروديس پادشاه رسيد، سخت پريشان شد. تمام مردم اورشليم نيز از ماجرا آگاهی يافتند. [۴] او تمام علمای مذهبی قوم يهود را فراخواند و از ايشان پرسيد: «طبق پيشگويی پيامبران، مسيح در كجا بايد بدنيا آيد؟» [۵] ايشان پاسخ دادند: «بايد در بيتلحم متولد شود زيرا ميكای نبی چنين پيشگويی كرده است: [۶] ای بيتلحم، ای شهر كوچک، تو در يهوديه، دهكدهای بیارزش نيستی، زيرا از تو پيشوايی ظهور خواهد كرد كه قوم بنیاسرائيل را رهبری خواهد نمود.» [۷] آنگاه هيروديس پيام محرمانهای برای مجوسيان ستارهشناس فرستاد و از ايشان خواست تا به ملاقات او بيايند و به او اطلاع دهند كه اولين بار ستاره را در چه زمانی ديدهاند. [۸] پس به ايشان گفت: «به بيتلحم برويد و به دقت به جستجوی آن طفل بپردازيد. آنگاه نزد من بازگشته، به من خبر دهيد تا من نيز بروم و او را بپرستم.» [۹] پس از اين گفت و گو، ستارهشناسان به راه خود ادامه دادند. ناگهان ستاره را ديدند كه در پيشاپيش آنان حركت میكند، تا به بيتلحم رسيده، بالای جايی كه كودک در آنجا بود ايستاد. [۱۰] ستارهشناسان از شادی در پوست نمیگنجيدند. [۱۱] وقتی وارد خانهای شدند كه كودک و مادرش مريم در آن بودند، پيشانی بر خاک نهاده، كودک را پرستش كردند. سپس هدايای خود را گشودند و طلا و عطر و مواد خوشبو به او تقديم كردند. [۱۲] اما در راه بازگشت به وطن، از راه اورشليم مراجعت نكردند تا به هيروديس گزارش بدهند، زيرا خداوند در خواب به آنها فرموده بود كه از راه ديگری به وطن باز گردند. غلاطيان ۴:۴اما چون روزی كه خدا تعيين كرده بود فرا رسيد، او فرزندش را فرستاد تا بصورت يک يهودی از يک زن بدنيا بيايد،لوقا ۲:۱-۴[۱] در آن زمان، اوگوستوس، امپراطور روم، فرمان داد تا مردم را در تمام سرزمينهای تحت سُلطه امپراطوری سرشماری كنند. [۲] اين سرشماری زمانی صورت گرفت كه كرينيوس، از جانب امپراطور، فرماندار سوريه بود. [۳] برای شركت در سرشماری، هر شخص میبايست به شهر آبا و اجدادی خود میرفت. [۴] از اينرو، يوسف نيز از شهر ناصره در استان جليل، به زادگاه داود پادشاه يعنی بيتلحم در استان يهوديه رفت زيرا او از نسل داود پادشاه بود. مکاشفه ۱۲:۱-۵[۱] پس از آن، منظرۀ عجيبی در آسمان ديده شد كه از رويداد مهمی خبر میداد: زنی را ديدم كه آفتاب را مانند لباس به تن كرده بود و در زير پاهايش ماه قرار داشت و بر سرش تاجی با دوازده ستاره بود. [۲] زن، آبستن بود و از درد زايمان میناليد و برای زاييدن دقيقه شماری میكرد. [۳] ناگهان، اژدهای سرخی ظاهر شد كه هفت سر، هفت تاج و ده شاخ داشت. [۴] او با دُمش يک سوم ستارگان را بدنبال خود كشيد و بر زمين ريخت. اژدها در مقابل زن كه در حال زاييدن بود، ايستاد تا نوزاد او را ببلعد. [۵] زن، پسری زاييد. اين پسر با قدرتی مستحكم بر تمام قومها حكومت خواهد كرد. پس وقتی پسر به دنيا آمد، او را به سوی خدا و تخت او بالا بردند. Persian Bible (FACB) 2005 Persian Contemporary Bible Copyright © 1995, 2005, 2018 by Biblica, Inc.®